mhsafary

ادبیات،شعر،سیاست

mhsafary

ادبیات،شعر،سیاست

مادر

بوسه مادرم

کودک که بودم ....
وقتی زمین میخوردم ...
مادرم مرا می بوسید...
تمام دردهایم از یادم میرفت ...
دیروز زمین خوردم،دردم نیامد ...!!
اما به جایش تمام بوسه های مادرم به یادم آمد...

 

نظرات 1 + ارسال نظر
افسانه شنبه 5 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:57 ب.ظ http://gtale.blogsky.com

my mother i love you and i need you,even tough
مادر دوستت دارم وتا ابد به تو محتاجم

i love you and i need you,even tough
تا ابد دوستت دارم وبه تو محتاجم

i may at times have made you tear your hair
وهمین لحظه این قدر اشک برای ریختن دارم که موهایت تر شود

i set myself apart,bet even so
خودم را از تو دور کرده ام،با این وجود توجه وعشق تو هنوز در دلم برپاست

your presence and your loves are always there
تو مامن وسرپناه من هستی

you are my jail cell and ten-ton door
که مرا از گزندها وآسیب ها حفظ می کنی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد