mhsafary

ادبیات،شعر،سیاست

mhsafary

ادبیات،شعر،سیاست

آرزو بر جوانان عیب نیست

·         معلم انشا به بچه ها میگه موضوع انشاء ایندفعه اینه :
اگر مدیرعامل بودید چه می کردید ..؟
بعد می بینه همه تند و تند و با هیجان شروع کردند به نوشتن ، به جز یک نفر که نشسته و داره از پنجره بیرون رو تماشا می کنه ..!
معلم ازش می پرسه : چرا تو هیچی نمی نویسی ..!؟
بچه میگه : منتظرم تا منشی ام بیاد

همسر جانباز

سلامتی ِ اون همسر ِ جانباز ِ موجی‌ای که بهش گفتن: چرا هر بار وایمیسی و از شوهرت کتک میخوری؟
گفت: اگر خودمو نندازم جلو، شروع می‌کنه خودش رو می‌زنه،
آنقدر می‌زنه تا داغون شه،
آخه موجیه دست خودش نیست…

شعر زیبا

مگسی را کشتم

نه به این جرم که حیوان پلیدیست، بد، است


و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است


طفل معصوم به دور سر من می چرخید


به خیالش قندم


یا که چون اغذیه ی مشهورش، تا به آن حد، گَندَم


ای دو صد نور به قبرش بارد


مگس خوبی بود


من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد


مگسی را کشتم

مرحوم حسین پناهی

زیبا و پر معنا

لشکر گوسفندان که توسط یک شیر اداره می‌شود، می‌تواند لشکر شیران را که توسط یک گوسفند اداره می‌شود، شکست دهد. ((نارسیس))
مدتها پیش آموختم که نباید با خوک کشتی گرفت، خیلی کثیف می‌‌شوی و مهم‌تر آنکه خوک از این کار لذت می‌برد. "جورج برنارد شاو"

ادامه مطلب ...

داستان کوتاه (معرفی شخصیت)

روزی لئون تولستوی در خیابانی راه می رفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد. زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد وبیراه گفتن کرد .
بعد از مدتی که خوب تولستوی را فحش مالی کرد ،تولستوی کلاهش را از سرش برداشت و … محترمانه معذرت خواهی کرد و در پایان گفت : مادمازل من لئون تولستوی هستم .
زن که بسیار شرمگین شده بود ،عذر خواهی کرد و گفت :چرا شما خودتان را زودتر معرفی نکردید؟ تولستوی در جواب گفت : شما آنچنان غرق معرفی خودتان بودید که به من مجال این کار را ندادید